Wednesday، ۲۷ Amordaad ۱۴۰۰
سریال بوجک هورسمن از جمله تولیداتی بود که نتفلیکس به کمک آن توانست از صرفا یک منتشر کننده محتوای ویدیویی، به تولیدکننده آثار عمیق و با کیفیت فوقالعاده تبدیل شود.
در نگاه اول به خاطر سبک انیمیشنی و شخصیتسازی ( نه شخصیت پردازی) این سریال ممکن است بسیاری گمان کنند که با اثری دم دستی و مخصوص سنین پایین طرف هستند، اما با گذشت چند قسمت، کسانی که توانستند صبر کنند تا سریال بتوانند قدرت نهفته در خود را ذره ذره افشا کند، همگی با یکی از شاهکارهایی که توانسته بودند در طول عمرشان مشاهده کنند طرف شدند.
سریال بوجک هورسمن میتواند در کمتر از چند دقیقه، سلسله وقایع افتاق افتاده که شاید عادی به نظر برسند را به هم متصل کند و باعث شود که مخاطب به نوعی با حقایق کمتر توجه کرده در زندگی اش رو به رو شود که نفس کشیدن را برای آن لحظات و حتی روزهای پس از تماشای ان از یاد ببرد.به جرات این سریال یکی از بهترین مجموعه هایی است که تا به حال با مفهوم توجه به موقعیت اگزیستانسیال ساخته شده.
در این مطلب قصد نداریم به معرفی سریال Bojack Horseman بپردازیم. چرا که قبل تر و در مطلب چرا اگر بوجک هورسمن را نبینیم نصف عمرمان بر فناست؟ به صورت کامل به معرفی این سریال پرداخته ایم. اما قبل از پرداختن به دیالوگ های ناب این مجموعه، باید کمی با نگرشی که سریال از آن تغذیه میکند آشنا شویم.بسیاری از افراد در نقد این مجموعه میگویند که بوجک هورسمن امده تا لایه های زیرین هالیوود را به ما معرفی کند! من با این حرف مخالفم.
چرا که اگر چنین برداشتی داشته باشیم صرفا به لایه های بالایی نکات این سریال میرسیم و قدرت عمیق تر شدن در ظرافتهای آن را از ما میگیرد.بوجک هورسمن از نگرش اگزیستانسیال تغذیه میکند.به صورت کلی نگرش اگزیستانسیال ( که میتواند ظرف های در فلسفه، روان درمانی، سینما و … خود را نشان دهد) به جایگاه اصلی انسان با توجه به موجودی زنده میپردازد که دغدغههای اصلی او برخاسته از خطراتی است که حیات او را تهدید میکنند.
لذا او دست به ساختن ساختارهایی برای مقابله با این عوامل میزند( آگاهانه و یا ناخودآگاه)برای مثال، اروین یالوم در کتاب رواندرمانی اگزیستانسیال خود این تهدید ها را به چهار بخش کلی تقسیم میکند: مرگ، تنهایی، آزادی و معنا ( که همان طور که در کتاب به طور مفصل به آن میپردازد، هر سه مورد دیگر در اصل زیر مجموعه ترس از مرگ هستند، اما به خاطر اهمیتشان به صورت جداگانه ذکر شده اند) حال هر کدام از ما با توجه به برداشتی که از این عوامل به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه کسب میکنیم، به دنبال راهی برای دفع این اضطراب ها میگردیم و به نوعی تمامی رفتارهای ما برگرفته از یافتن پاسخی برای این ۴ مساله اصلی هستند.
یک نفر میتواند به درستی این حقایق را درک کند و اصطلاحا اصیل زندگی کند و دیگری نمیتواند و به دنبال فراموش کردن این حقایق از طریق رفتارها و سبک زندگی اصطلاحا غیر اصیل میرود.و بوجک هورسمن یکی از بهترین سریالهایی است که دقیقا ما را با این ۴ مساله اصلی آشنا میکند، پیش میرود، سعی در انکارشان میکند و در نهایت، آنها را به درستی میپذیرد.حالا متوجه شدید که چرا میگفتم برداشت مفهوم این سریال به پشت پرده هالیوود و زندگی سلبریتی ها سطحی و کم اهمیت است؟
اکنون با توجه به این مقدمه نسبتا طولانی، به معرفی و بررسی مهمترین دیالوگ های سریال Bojack Horseman میپردازیم.
توجه داشته باشید که این سریال پر است از دیالوگ های عمیق و پر مفهوم، که اگر میخواستیم با تعداد بیشتری از آنها سر و کله بزنیم، حجم این مقاله به سادگی ۴ یا ۵ برابر حجم فعلی میشد. به همین دلیل تنها ۱۵ دیالوگ را از بین آنها انتخاب کردیم تا در این مقاله با فراق بال بیشتری به بررسی آنها بپردازیم.
هشدار اسپویل! از این جا به بعد درباره ی بخشهای مهمی از این سریال صحبت میکنیم، پس اگر این سریال را ندیدهاید، توصیه اکید ما این است که بی خیال خواندن ادامه این مقاله شوید!
این دیالوگ که از دهن بوجک به فرزندش هالی هاک گفته میشه، زمانیه که دخترش بعد از سالها اون رو پیدا کرده و متوجه میشه که پدرش درگیر عدم تعادل های اخلاقی زیادیه. چند قسمتی بوجک سعی میکنه تصویر خوبی از خودش پیش دخترش که برای اولین بار میبینتش بسازه، اما بعد از این که دستش پیش اون رو میشه و مشخص میشه تعداد زیادی اخلاق بد و خودخواهی در وجود بوجک رخنه کرده و دخترش ازش ناامید میشه، بوجک این دیالوگ رو به زبون میاره.قطعا سخته افراد علت وجود یک سری اخلاقیات بد رو در خودشون به دیگران توضیح بدن، و اینکه چقدر اون اخلاقیات برای خود شخص درداوره، اون میفهمه که این رفتارش درست نیست.
اون میفهمه که با این رفتارها صرفا داره ترس هاش رو از خودش دور میکنه و سعی در ندیده گرفتن اون ها داره… اما درد عمیق اینه که نمیدونه چرا این طور رفتار میکنه.. چرا نمیتونه عشق رو تجربه کنه و از زندگی در کنار دیگران لذت ببره. و از اون سخت تر، زمانیه که این درد رو بخوای از دیگران هم پنهان کنی…
دقیقا مثل همین لحظه از زندگی بوجک...
خیلی از اوقات ما افرادی مثل پدر و مادرمون رو - مثل هالی هاک نسبت به بوجک - به باد انتقاد میگیریم به خاطر رفتارهای اشتباهی که در شخصیتشون نهادینه شده ... اما متوجه نیستیم که ممکنه خود اون ها هم قربانی تربیت ناصحیحی هستند که از نسل قبلی بهشون رسیده باشه ... درست مثل بوجک...
همه ما لحظات سختی رو تجربه کردیم که دلمون میخواسته از شدت غم گریه کنیم. و خیلی اوقات هم این اجازه رو به خودمون دادیم.اما بوجک علی رغم شهرت و محبوبتی که توی اجتماع داره، به خاطر سبک زندگی نا متعادلش به شدت تنهاست، و این تنهایی رو با هر راهی که بخواد پر کنه، مثل زندگی فوق العاده لوکس، مهمونی های پشت سر هم، معشوقه های مختلف و حتی بازی کردن در فیلم و نقشی که همیشه آرزوش رو داشت… موثر واقع نمیشه.
و این جاست که بوجک غرورش رو کنار میذاره و این اعتراف رو میکنه… که به قدری این تنهایی توی اون غم ایجاد کرده که حتی نمیخواد متوجه بشه که چقدر غم داره… کمی فکر کنید به این دیالوگ…
اکثر ما هیچ وقت متوجه اخلاقیات و طرز فتکرهای اشتباهی که باعث شدن نتونیم زندگی رو به صورت درست، زندگی کنیم نمیشیم.
ما در طی سال ها سیستم دفاعی های مختلفی برای خوودمون ساختیم که وقتی احساس ناامنی میکنیم ( نه لزوما ناامنی جانی، بلکه در دوست داشته شدن، در اعتماد کردن، در مفید بودن و …) به جای اینکه در خودمون فرو بریم و شروع کنیم به فکر کردن که چرا من چنین رفتار اشتباهی رو در چنین مواقعی انجام میدم، از فکر کردن عبور میکنیم و به صورت اتوماتیک رفتار های سیستم دفاعی رو اجرا میکنیم...
بوجک هم از این قاعده مستثنا نیست، و زمانی که در سریال به بعضی از رفتارهای اشتباهش اقرار میکنه، به جای اینکه مثل سریال های گل و بلبل دیگه بقیه به سادگی اون رو ببخشن، با این حقیقت رو به رو میشه که صرف اعتراف به رفتارهای بدش باعث نمیشه اون تبدیل به آدم خوبی بشه…
قبول دارید؟
همه ما با این تفکر روزهامون رو به شب میرسونیم که بالاخره یه روزی همه چیز روی غلتک میافته و اون روز میشه پایان خوش بدبختیهای من! و از اون روز به بعد دیگه عالی و رویایی زندگی خواهم کرد! درسته؟ اما حقیقت زندگی جور دیگه ایه!
زندگی قرار نیست هیچ وقت مطابق تصورات ما تغییر کنه، بلکه این ما هستیم که با درک بهتر ساز و کار زندگی، میتونیم زندگی بهتر و اصیل تری داشته باشیم. قرار نیست مثل فیلم ها و داستان پرنسس های دیزنی روزی برسه که دیگه همه چیز بر طبق میل ما باشه.بلکه زندگی مدام مثل موج، بالا و پایین داره، و هر وقت فکر کردیم که دیگه پایینی در کار نخواهد بود، یعنی هنوز زندگی رو به درستی درک نکردیم..
مهم اینه که بتونیم در کنار این بالا و پاین های زندگی، مدام خودمون رو رشد بدیم و از چیزهایی که زندگی در اختیار ما گذاشته نهایت استفاده درست رو ببریماروین یالوم توی کتاب روان درمانی اگزیستانسال اشاره میکنه که خیلی اوقات ما برای اینکه زندگی مطابق میل ما جلو نمیره، تصمیم میگیریم که از زندگی انتقام بگیریم! با هدر دادن عمرمون! ( در اصل میگه: رواننژندی یعنی پرهیز از نیستی از طریق پرهیز از هستی. ولی خب این جمله سنگینه و جای پرداختن بهش اینجا نیست!)
اما این اشتباهه! زندگی و اتفاقاتش با ما پدر کشتگی نداره! بلکه ذاتش همینه.. مثل موج دریا… و توی سریال هم دایان نوین این دیالوگ شاهاکار رو بعد از تغییری که در طول چند فصل کرد، به بوجک میگه: هر پایان خوشی هم فردایی داره…
دوباره به دیالوگ این بخش فکر کن…
البته که ما با این دیالوگ موافق نیستیم، اما زمانی که بوجک در فصل اول عروسی دایان رو به خاطر خودخواهی خودش به هم ریخت، مجبور به اعتراف از طریق این دیالوگ کرد…
این لحظه اوج عدم تعادل بوجک رو به ما نشون میده..و که حس میکنه افساز زندگی از دستش خارج شده و حالا دیگه به هر جایی که بتونه چنگ میزنه تا کمتر درد بکشه و احساس بد در مورد خودش داشته باشه…
البته سریال ۶ فصل داره و در ادامه سازندگان سریال هم نشون میدن که مخالف این نوع برداشت به زندگی هستند… چرا که نگرش اگزیستانسیال زندگی رو محکوم نمیکنه، بلکه عاشقانه در آغوش میکشه…
چقدر از ما تا به حال این طور فکر کردیم؟ که وقتی برمیگریم و عمری که گذروندیم نگاه میکنیم حس میکنیم مدام مثل برگی توی توفان، از این داستان به یه داستان دیگه پرت شدیم و بعد منتظر بودیم که داستان بعدی بهتر بشه و باز همین چرخه ادامه پیدا کرده…
بوجک در اواسط سریال، وقتی که چندین و چند اتفاق سخت رو با ما به عنوان بیننده به اشتراک میذاره، این دیالوگ رو میگه…
اروین یالوم توی کتابش از یکی از بیمارانش که سرطان بدخیم گرفته بود نقل میکنه: همیشه حس میکردم مثل کسی هستم که پشت پرده نمایش منتظره تا نوبت درخشش اون هم بشه … و به خودم میگفتم زندگی یعنی اون لحظه… اما حالا که سرطان گرفتم و مجبورم که مرگ قریب خودم رو بپذیرم… میفهمم که زندگی یعنی همین لحظه ها .. و درست زندگی کردن در همین لحظه ها…
این سکانس یکی از جاهایی بود که قلب خودم برای چند لحظه ایستاد! از بس عمیق و سخت بود و مثل پتک حقیقت رو توی صورت آدم میکوبید!
هالی هاک میشینه و با پدرش بوجک درباره سختی های زندگی از دید یه نوجوون درد و دل میکنه…اما خبر نداره که پدرش هم مثل خودش درگیر همین مسائله، چون هیچ وقت نتونسته کمی با خودش خلوت کنه و ببینه علت رفتارهای اشتباه و احساسات بدش چیه...
و زمانی که مثل همه ما فکر میکردیم وقتی بزرگ بشیم دیگه اوضاع خوب میشه، این سوال رو از پدرش میپرسه، شرمی که توی چهره بوجک هورسمن دیده میشه، قلب آدم رو به لرزه میاندازه…
واقعا اون لحظه بوجک جز سکوت چه جوابی داشت که به دخترش بده؟
وقتی در آخر فصل یک که مثل تمام فصل ها، بوجک با دایان روی پشت بوم میشینه و باهاش یه گفت و گوی خودمونی رو برقرار میکنه، این دیالوگ رو میگه، زنگ بلندی توی گوش ما بیننده ها به صدا درمیاد:… من احتیاج دارم که بهم بگی من آدم خوبی هستم. من میدونم که من آدم خودخواه، خود شیفته با رفتارهای خود تخریبگر هستم، اما زیر همه اینها… زیر همه حرف ها و رفتارهام … نیاز دارم که کسی بهم بگه که من آدم خوبی هستم! درسته دایان؟ بهم بگو! خواهش میکنم! دایان! بهم بگو که من آدم خوبی هستم!!!…
وقتی عمیق تر به رفتارهای خودمون نگاه میکنیم، میبینیم ما هم فرق چندانی با بوجک نداریم! همه ما پشت رفتارها، وانمود کردن ها، حرف ها و اعمالمون دلمون میخواد که دیگران ما رو به عنوان فرد خوبی ببینن…
و متاسفانه گاهی مثل بوجک انقدر غرق این وسواس تایید دیگران میشیم که از مسیر اصلی که خودمون برای رشد شخصیت خودمون باید داشته باشیم دور میشیم و فراموش میکنیم که دقت کنیم واقعا چرا چنین رفتارهای اشتباهی رو در خودمون پرورش دادیم؟ رفتارهایی که گاهی حتی متوجه شون هم نیستیم!
در فصل دوم، زمانی که بوجک مهمان برنامه تلویزیونی مستر پینات باتر با عنوان: ستارههای هالیوود و سلبریتی ها: اونا چی میدونن؟ اصلا چیزی میدونن؟ بیایید بفهمیم چی میدونن! میشه، در مرحله آخر رو به روی خود مستر پینات باتر میشنه، کسی که با دایان ، دختری که بوجک فکر میکرد میتونه باهاش خوش بخت بشه ازدواج کرده…
و زمانی که مستر پینات باتر بهش میگه چرا دایان رو بوسیده؟ در حالی که میدونه اون دیگه همسر منه و بوجک رو روبه رو میکنه با تمام داشته هاش: ستاره فوق العاده مشهور هالییود، ثروت و اطرافیان زیاد! و ازش میپرسه تو دیگه چی از دنیا طلب داری که این کار رو با من کردی؟
بوجک اونجا این اعتراف سنگین رو میکنه. و اعتراف میکنه که همیشه با وجود تمام داشته هاش به دیگران و مخصوصا مستر پینات باتر حسادت میکنه… چون هر قدر چیزهای مختلفی رو به دست میاره، باز از زندگی اش راضی نیست و نمیتونه خوشحالی رو پیدا کنه…
این حرف بوجک چقدر براتون آشناست؟
توی یکی از قویترین سکانسهای سریال در فصل سوم، زمانی که تاد بالاخره متوجه دسیسههای بوجک برای برهم زدن زنگی اش میشه تا صرفا تاد رو پیش خودش نگه داره و کمتر احساس تنهایی بکنه، تاد در جواب عذرخواهی بوجک این دیالوگ رو میگه!
بوجک سعی میکنه با بهونه آوردن فشار روی خودش رو کم کنه، اما برای اولین بار اونجا دیگه این رفتارش به درد نمیخوره! بوجک سعی میکنه بگه این کارها رو به خاطر مصرف مواد مخدر و الکل انجام داده و کنترلی روی خودش نداشته!
اما تاد بهش میفهمونه که اینها بهونه است! و این خودشه که این رفتارها رو انجام داده! همون طور که خودش تصمیم گرفته به سمت مصرف مواد مخدر و الکل روی بیاره.
در جریان ماجراهای فصل دوم سریال، جایی که بالاخره بوجک تونست بعد از سالها نقش رویایی اش رو به دست بیاره و به جای قهرمان دوران بچگی اش، سکرترینت که بزرگترین دونده تاریخ بوده در فیلم زندگی نامه سکرترینت بازی کنه، تصمیم میگیره که برای اولین بار در تمام عمرش ورزش کنه تا هیکلش رو مناسب بازی در نقش سکرترینت بکنه.
اما با چند دقیقه دویدن از نفس میافته و پخش زمین میشه.اینجا اون همسایه میمونش که گاهی توی سکانس های مختلف از دور میدیدیمش که همیشه در حال دویدنه میاد بالای سرش و بهش میگه:
آسون تر میشه! هر روز، یکم این کار آسون تر میشه. اما تو باید هر روز این کار رو انجام بدی تا آسون تر بشه! و این بخش سخت قضیه است! امم بدون که آسونتر میشه!
چقدر این جمله درباره زندگی ما و در ابعاد مختلف کارایی داره؟ چقدر درباره تغییرهای مختلفی که میخوایم توی زندگی مون داشته باشیم کارایی داره؟ بهش فکر کنید…
احتمالا این سکانس به یادموندنی ترین سکانس سریال بوجک هورسمن باشه. سکانسی که برای همه، حتی خود عوامل سریال هم بسیار سخت بوده.لحظه ای که بوجک ناگهان با عواقب رفتار خطرناکش توی مصرف الکل و مواد مخدر رو به رو میشه.
اون هم نه روی خودش، روی دختری که سال ها پیش توی سریال مشهور بوجک : هورسین اروند نقش دخترش رو داشته و حالا که بزرگ شده، تحت تاثیری که از بوجک گرفته به فردی بیمسئولیت و افسرده تبدیل شده.حالا بعد از چند سال در اوج افسردگی پیش بوجک میاد و اون دو تا شروع میکنن برای فرار از مشکلاتشون به مصرف مواد مخدر و الکل …
و در نهایت سارا لین توی این حرکت اوور دوز میکنه و میمیره.بوجک چند بار صداش میکنه… اما پاسخی از سمت اون نمییاد! مرگ سارا لین تاثیر زیادی روی بوجک میذاره...
به طوری که در فصل ۶ هر وقت بوجک به الکل نگاه میکنه، یاد رصدخانه و لحظه مرگ سارا لین توی بغل خودش میافته…
همون طور که در اول این مقاله گفتم، بحث سر اینکه مفهوم سریال بوجک هورسمن چیه زیاده.
عدهای اون رو پردهبرداری از پشت داستان زیبای هالییود و سلبریتی ها میدونن. عدهای اون رو پرداختن به مفاهیم پوچگرایی و نهلیستی میدونن، عدهای اون رو پرداختن به مفاهیم افسردگی میدونن.اما من اعتقاد دارم که مفهوم اصلی این سریال بسیار بیشتر از این حرف ها و پرداختن به دغدغه های اصلی انسان در مواجه با زندگی یا نگرش اگزیستانسیال هستش.
و این دیالوگ یکی از بهترین تایید کنندههای نظریه منه: تمام رویاهای ظاهری بوجک توی زندگی اش به حقیقت پیوسته.برای مثال اون هیچ وقت حتی ذرهای نگران پول و دغدغههای مربوط بهش نیست!
اما هیچ وقت نمیتونه نسبت به روز قبل خوشحالتر باشه.جایی همون اوایل فصل یک، دایان که تازه با بوجک آشنا شده بهش خیلی ساده و به صورت کلیشه میگه که خودش باید مسئولیت خوشحالی خودش رو به عهده بگیره!و جواب بوجک، کاملا خالی از کلیشه است و حقیقت بزرگی رو از زندگی خودش، و خیلی از ما مشخص میکنه…
داستان سریال مدام به وقایع قبلی زندگی بوجک فلش بک میزنه و یکی از مهمترین اون ها به روزهایی برمیگرده که هورسین اروند پخش میشده و بوجک و رفیقش هرب کزاز مشغول نوشتن فیلمنامه و داستان برای اون سریال بودن!
بالاخره جایی هرب به خاطر افتادن در دام مصرف مواد مخدر و گرایش هاش از برنامه به بیرون پرت میشه اما در آخرین لحظات مخالف خودش رو با ایده بوجک با این دیالوگ اعلام میکنه.
البته حرفش درباره علت استقبال مردم از فیلم ها و سریال ها کاملا درسته، اما این جمله برای خود سریال بوجک هورسمن ساخته نتفلیکس به هیچ وجه صادق نیست!!
این دیالوگ در فصل ششم و پایانی سریال علاوه بر زندگی بوجک، برای همهی ما صادقه!زندگی هر چیز هست به جز راحت! دقیقا مثل بوجک.
از اتفاقات وحشتناک و تراژدیکی که در کودکی برای بوجک رخ داد تا بذر اولیه شخصیت اش شکل بگیره، تا روابطی که در بزرگسالی در اون قرار گرفت، حرفه و شغل اش و دوستانش که هر کدوم پرده از از بخشی از رفتارهای اشتباه و در اصل تفکر بوجک رو برای ما برداشتند…
و هر دفعه که ما در زندگی با مشکلی از سمت خودمون رو به رو میشیم، اشتباهترین کار ممکن در مقابلش راحت عبور کردن از اونه.. چون فقط موشکافی در ریشه اون عدم تعادل هاست که باعث میشه ما به درستی بتونیم رفتارها و تفکرات اشتباه خودمون رو پیدا کنیم و بعد به مرور زمان و کلی سختی، یکی یکی اون ها رو حل کنیم، تا در نهایت بتونیم زندگی رو بهتر از قبل، ادامه بدیم…
دقیقا مثل خود بوجک هورسمن.و اصلا شاید دلیل محبوب بودن این شخصیت کارتونی همینه. چون حرف مفت نمیزنه… شعار نمیده… زندگی رو اونجوری که خیلی از ما سپری میکنیم سپری میکنه و با همون دغدغه ها صبحش رو به شب میرسونه…و البته، نشون میده که تغییر امکان پذیره… سخته، اما ممکنه…
در نهایت خدمت شما که این مقاله رو خوندید باید عرض کنم که اولا دمتون گرم! چون اگه این مقاله رو برای شما نمینوشتم، خودم دوباره به این مفاهیم فکر نمیکردم و این چند ساعت که مشغول نوشتن بودم برای خودم مثل یه جلسه تراپی گذشت…و دوما اگه فن سریال بوجک هورسمن هستید، یک سری استیکر خفن هم در صفحه استیکر لپ تاپ سریال بوجک هورسمن Bojack Horseman لیمونی برای شما تهیه کردیم که میتونید ببینیدشون و حالشون رو ببرید: